بهار
صفحه نخست » مطالب مرتبط » حنجره رنج ها » این یک داستان نیست، یک روایت است. روایت زندگی بهار…

این یک داستان نیست، یک روایت است. روایت زندگی بهار…

چکیده:

روایت زندگی بهار...

میان تاریکی یک خانه کناردیوارهای یخ زده، دخترکی را ازخواب بیدار کردیم، دخترک از سر شوق قلمی بر بوم،نهاد؛ آنگاه همه باهم بیدار شدیم.

دخترک بر بوم خوش نگارش همچنان می کشید، و شکوفه های درخت زردآلو همگی خندیدند به او …

آسمان بربوم نقاشی دخترک آبیِ آبی می شد، و نسیم بهاری بر تن رنگ ها می وزید، دخترک انگار دو چندان زیباتر شد… و ما از هر رنگی که بودیم، بربوم نقاشی اش بوسه می زدیم، و اما ؛ این بار؛ همه باهم زمستانِ دخترکی را بهار کرده بودیم، بوم هر لحظه زیباتر می شد چون خدایی بیدارتر در دل دخترک نقاشی می کرد…

دختر قصه ما نقاشی می کند و اخیراً به عنوان نوازنده پیانو در گروه موسیقی رویش سرا مشغول به فعالیت و هنرآموزی است.