
این یک داستان نیست. یک روایت است. روایت زندگی حسین…
روایت زندگی حسین...
پسری که در کودکی توسط عمویش مورد تجاوز قرار میگرفت.
چهره لاغر و تکیده اش آدم را یاد شخصیتهای کارتونی میاندازد.
بنظر میرسد اگر لباسش را دربیاورد بتوان دنده هایش را شمرد.
تمام زندگی این پسر در یک چیز خلاصه شده،
در گوشه ای از خانه بنشیند و در فضای مجازی غرق شود.
انگار این تنها راه برای تسلای زخمهای روحش است.
کندن از اکنون و غرق شدن در دنیایی که خودت بتوانی گرداننده آن باشی و آنرا بسازی.
کسی نمیداند در آن لحظات چه بر سر این کودک آمده ولی میتوان فهمید انزوای شدید و ترس دائمی در چهره اش ماحصل آن اتفاق هولناک است.
کودک قصه ما اکنون نوجوان است و در یک خانواده 4 نفره زندگی می کند. دو خواهر دارد و مادربزرگش سرپرست زندگی آنهاست. منبع درآمدی ندارند و تنها از دریافت یارانه ارتزاق می کنند. حسین قصد داشت ترک تحصیل کند اما با یاری خداوند و مددکاری اعضای جمعیت دوباره به درس علاقه مند شده و به مدرسه می رود.